پیوند شگفت انگیز فلسفه و شادی در فیلم باربی؛ وقتی عروسک به مرگ فکر می نماید
به گزارش زنگ قلاب بافی، شاید اگر می خواستیم فلسفی ترین فیلم سال هالیوود را فقط از روی اسمش انتخاب کنیم، باربی آخرین گزینه ای بود که به ذهنمان می رسید؛ اما گرتا گرویگ کارگردان و نویسندۀ این فیلم (با همکاری نوآ بامباک)، شاهکاری خلق نموده که می گردد گفت غیرمنتظره، عمیق، بی نقص و بی مقدار شاد است.
به گزارش فرادید؛ بعد از فیلم نمایش ترومن (1998) به کارگردانی پیتر ویر و بازی جیم کری، شاید هیچ فیلم دیگری نتوانسته بود فلسفه و شادی را اینطور درخشان با هم ترکیب کند. البته در مقام مقایسه با نمایش ترومن باید گفت فلسفۀ باربی کمتر و شادی اش بیشتر است.
داستان فیلم دربارۀ یک باربی (با بازی مارگو رابی) است که بین باربی های رنگ و وارنگ دیگر در دنیای صورتی و پلاستیکی خودش زندگی می نماید؛ دنیایی که در آن همه چیز رویایی و شاد است و هیچ غم و غصه ای در آن نیست. دختر ها هر شب مهمانی دارند و قرار است تا ابد در این دنیای ایدئال زندگی نمایند. دنیایی که البته برای مرد ها که نام همه شان کِن است چندان رویایی نیست. کِن ها همواره در وضعی وابسته و فرعی نسبت به باربی ها قرار دارند.
اما یک شب وسط یک مرنام پایکوبی ناگهان باربی یک لحظه به یاد مرگ می افتد و همین یک لحظه کافیست که گسستی در دنیای روزمرۀ او ایجاد گردد؛ توانایی ها و ویژگی های باربی گونۀ او مثل پوست صافش دارند از بین می روند و پاشنۀ پایش برای اولین بار مثل آدم های عادی روی زمین قرار می گیرد.
باربی به سراغ باربی عجیب و غریب می رود که به نوعی نقش یک سروش غیبی یا حکیم را بین باربی ها دارد. باربی عجیب و غریب به باربی می گوید که فکر کردن به مرگ نوعی گذرگاه به دنیای واقعی را برای او باز نموده است. او از باربی می خواهد که به دنیای واقعی برود و آن دختری را که مشغول بازی کردن با عروسک اوست پیدا کند تا از راز اتفاقاتی که برایش می افتد باخبر گردد.
می گردد گفت که از لحاظ معنایی، فیلم دو سطح متفاوت اجتماعی و فردی دارد. در سطح اجتماعی مضمون اصلی فیلم دوگانۀ مرد و زن و شیوه های خودنمایی و تسلط یافتن آن ها در عرصۀ اجتماعی است. دنیای باربی دنیایی است که زنان در آن سرکوبگر هستند و دنیای واقعی حالتی برعکس دارد. به همین دلیل است که وقتی یکی از کن ها (با بازی رایان گاسلینگ) پایش به دنیای واقعی باز می گردد، از مردسالاری آنجا خوشش می آید و تصمیم می گیرد برگردد و در دنیای باربی ها دست به یک شورش مردانه بزند.
اما مضمون فردی فیلم، بیدار شدن از یک زندگی عروسک وار است. زندگی عروسک وار یعنی فرد آنگونه زندگی کند که گویی همۀ وظایف، نقش ها و تمام شیوۀ زندگی او از قبل معین شده و او کاری جز ادامه دادن چشم بسته به همین روند معین شده ندارد. اما بیداری یعنی فرد خودش را در مقام انسانی آزاد و تصمیم گیرنده ببیند که می تواند مسیر خاص خودش را در زندگی بیافریند.
این جوهرۀ اگزیستانسیالیستی در فیلم باربی به درستی با مضمون مرگ پیوند زده شده. فیلسوفان اگزیستانسیالیست، اندیشیدن به مرگ را یکی از اصیل ترین تاملات انسانی می دانستند که می تواند تمام زندگی و هویت انسان را پیش چشم او بیاورد و او را وادار کند که تصمیم بگیرد تا زندگی مخصوص خودش را داشته باشد. به همین دلیل است که وقتی یاد مرگ به سراغ باربی می آید، او دیگر نمی تواند همان دختر عروسکی شادی باشد که قرار بود تا ابد هر شب بپایکوبید.
در کنار این مضامین عمیق، فیلم باربی یک کمدی درجه یک و فوق العاده نیز هست؛ تمام دیالوگ ها و شخصیت ها ظرافت های بامزه و مفرح خودشان را دارند؛ در این مورد باید بخصوص از بازی رایان گاسلینگ ستایش کرد که محور صحنه های طنزآمیز فیلم است.
طنز باربی هرگز مبتنی بر صحنه های بزن و بکوب سبک و جلف نیست بلکه اتفاقا از دل عمیق ترین برخورد ها و تبادل نظر ها بیرون می آید. در این فیلم اشارات بسیار بامزه ای به بعضی از فیلم های فلسفی و جدی تاریخ سینما نیز می گردد. مثلا سکانس آغازین فیلم نوعی بازسازی طنزآمیز از سکانس آغازین اودیسه فضایی 2001 ساختۀ استنلی کوبریک است یا در سکانس دیگری از فیلم، باربی عجیب و غریب همان انتخابی را پیش روی باربی می گذارد که مورفئوس در فیلم ماتریکس پیش روی نئو گذاشته بود؛ البته با این فرق که به جای دو کپسول، او یک کفش پاشنه بلند و یک دمپایی را در برابر باربی قرار می دهد!
با این نوع سکانس ها فیلم به خوبی نشان می دهد که می خواهد جایگاهش کجا باشد: در تقاطعی کمیاب و سخت میان فلسفه و کمدی.
منبع: فرارو